کسی کسیو سفت بچسبه، ینی عاشقانه مراقبشه. اینطور نیست؟ چشم بهش دوخته که مبادا ناراحت شه، مبادا اذیت شه، که اگه شد به دو بیاد غماشو بشوره. خوش به حالش؛ مگه نه؟!


بد به حال اونی که رها شده اما. معشوق جای اینکه کنارش باشه، خوشحالی بسازه براش، تو خوشیاش باهاش کیف کنه، دور شده، ول کرده، انگار نه انگار چیزی بوده و هست، عشقی بوده و هست. نه؟ 


نه.

همیشه هم اینطوریا نیست که به نظرمون میاد. همیشه تنها جای عاشقی کردن آغوش» نیست.


دلت گیر میکنه و گره کور می‌خوره، اما رهاش میکنی. و برای اینکه اونم راحت دل بکنه چیزایی بارش میکنی که مثلا باورش شه نمیخوایش اصلا، دوری ازش، سختی باهاش، و میخوای تموم بار ماجرا رو بکشی به دوش خسته و این حرفا، بری و تماشا کنی معشوقتو از دور که جدا از تو و زندگی زهرماریت داره خوشبخت میشه


مگه میشه.؟

مدرکی بر شعور یک تحصیلکرده

سادگی زیباتره (بخون راحت تره)

خاطرات مدرسه محاله یادم بیاد

انگار ,بوده ,مبادا ,مگه ,تو ,اینکه ,بوده و ,که مثلا ,مثلا باورش ,باورش شه ,میکنی که

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خلاصه راهنمای بکارگیری استاندارد حسابداری شماره ۹ املاک سهرابی عروس سرای رهبری برج خنک کننده مهاجرت و اقامت ترکیه اسفندیار تاریخچه مختصر من! خریدوفروش ارزهای دیجیتال نُت بوک سبحان آشپزی و خواص خوراکی‌ها